جدول جو
جدول جو

معنی رقعه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

رقعه زدن
(تَ دَ)
پیوندن زدن. (از آنندراج). درپی کردن. وصله کردن:
هر نفس داغ دگر بر تن خود سوخت نظام
همچو آن رقعه که بر خرقۀ پشمینه زنند.
نظام دست غیب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرعه زدن
تصویر قرعه زدن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفعه زدن
تصویر صفعه زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
(سُ کَ دَ)
لقمه های درشت برداشتن و بلعیدن
لغت نامه دهخدا
(تَیَ گُ تَ)
به درازا شکافتن. نقب زدن. (یادداشت مؤلف). رخنه کردن:
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش رخنه زد و بشکلید.
کسایی.
هر آنکس که او رخنه داند زدن
ز دیوار بیرون تواند شدن.
فردوسی.
- رخنه اندرزدن، شکافتن چیزی. شکاف دادن:
سبک رخنۀ دیگر اندرزدند
سپه را یکایک به هم برزدند.
فردوسی.
، رخنه کردن. تباهی آوردن. تباه کردن. تفرقه ایجاد کردن:
مزن رخنه در خاندان کهن
تو در رخنه باشی دلیری مکن.
نظامی (از ارمغان آصفی).
- رخنه زده زبان، مطعون خلایق. (انجمن آرا). کسی که مطعون همه مردم باشد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَقْ قی کَ دَ)
رنده کردن. رندیدن. رنده کاری کردن. رجوع به رنده کردن و رندیدن و رنده کاری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راه زدن
تصویر راه زدن
غارت کردن مسافران در جاده قطع طریق، سرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرعه زدن
تصویر مقرعه زدن
تازیانه زدن شلاق زدن، نواختن مقرعه
فرهنگ لغت هوشیار
قرعه انداختن: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ 125)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
آییژکیدن خرفکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمعه زدن
تصویر لمعه زدن
روشنی دادن روشنی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه زدن
تصویر لقمه زدن
نواله زدن گراس کلان بر گرفتن لقمه درشت برداشتن و بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
لشرارةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
Spark
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
étinceler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
chisporrotear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
kuwaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
Funken schlagen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
іскрити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
火花
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
faísca
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
چنگاری نکالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
স্ফুলিঙ্গ ছড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
kıvılcım çıkarmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
scintillare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
불꽃을 튀기다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
火花を散らす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
ניצוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
искрить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
memercikkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
ประทุ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
vonken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
चिंगारी उड़ाना
دیکشنری فارسی به هندی